همیاری
گروه آموزش ابتدايي دانشگاه آزاد فيروزآباد ورودي مهر90
تعامل ،همفكري و ارتباط بچه هاي آموزش ابتدايي و ساير رشته ها
چهار شنبه 26 مهر 1398برچسب:, :: 10:18 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

 

 

به نام حضرت دوست

گروه آموزش ابتدايي دانشگاه آزاد فيروزآباد ورودي مهر 90

با مهر 90 همگام شويد وآثار خود را به نام خودتان جاودانه كنيد

شعر ، داستان ، خاطره ، عكس ، پيامك ، فيلم كوتاه ، مستند ، تحليل ،فراخوان ، تفسير ، گزارش ، نيايش ،تجليل ، مصاحبه ، كارت تبريك ، مسابقه ، نقاشي ، هنرهاي تجسمي ،  سفر نامه ،  اخبار ، شرح حال ، معمّا ، جدول ، اطلاعات عمومي ، تاريخ ، تبليغات ، انتقاد ، پيشنهاد ، ارتباط دائمي و هر آنچه به ذهنتان خطور مي كند .

www.mehre90.loxblog.com

 

عضويت در 30 ثانيه

امروز را نبينيد با شما مي توانيم انجمن مهر 90 را فعال كنيم

فردا از آنِ ماست



نظرات شما عزیزان:

چراغان
ساعت21:23---18 اسفند 1391
با عرض سلام و خسته نباشد و ارادت

چراغان
ساعت21:22---18 اسفند 1391
دوست من همیشه رو به نور بایست
اگر می خواهی تصویر زندگیت سیاه نیفتد
همیشه خودت را نقد بدان تا دیگران تو را به نسیه نفروشند
سعی کن استاد تغییر باشی نه قربانی تقدیر
در زندگیت به کسی اعتماد کن که بهش ایمان داری نه احساس
و هرگز به خاطر مردم تغییر نکن،!
این جماعت هر روز تو را جور دیگری میخواهند
مردم شهری که همه در ان میلنگند به کسی ه راست راه میرود میخندند!!
دوست من


گیتی
ساعت12:08---5 بهمن 1391
سلام مطالبتون خحوندم خوشم اومد چون یک جورایی هدفمون مثله همه بیا وبلاگه منم سر بزن خوشحال میشم به نویسندگانتونم خسته نباشید میگم موفق باشین

مهتاب
ساعت9:50---26 دی 1391

سلام خوبی من وبلاگ شما را دیدم مطالب و قالب زیبایی داشت برای افزایش بازدید وبلاگت میتونی به آدرس زیر ثبتش کنی مطمعن باش ضرر نمیکنی
http://jadidtarinha11.rozblog.com/


كاظمي نسب
ساعت22:01---19 دی 1391
سلام_خسته نباشيد_خدايي نگو غيرفعال_بگو دانشجويان مهربان با اخلاق باهوش غيرفعال آموزش ابتدايي_
ناراحت ميشيم_مطالب عاليه


كاظمي نسب
ساعت13:27---19 دی 1391
اولين روز باراني را به خاطر داري؟غافلگير شديم چتر نداشتيم دويديم و به شادي خنديديم و دويديم و همديگرو به آغوش كشيديم_دومين روز باراني چطور؟پيش بيني اش را كرده بودي چتراورده بودي_سعي كردي من خيس نشوم و شانه سمت چپ تو كاملا خيس شده بود_و سومين روز چطور؟گفتي سرت درد ميكند و حوصله نداري سرمابخوري چتر رو بالاسرخودت گرفتي ومن خيس شدم_وچند روز پيش را چطور؟براي اينكه چترمان بهم نخورد دو قدم از هم دورتر راه برويم_فردا ديگربراي قدم زدن نمي آيم تنها برو__



كاظمي نسب
ساعت13:26---19 دی 1391
اولين روز باراني را به خاطر داري؟غافلگير شديم چتر نداشتيم دويديم و به شادي خنديديم و دويديم و همديگرو به آغوش كشيديم_دومين روز باراني چطور؟پيش بيني اش را كرده بودي چتراورده بودي_سعي كردي من خيس نشوم و شانه سمت چپ تو كاملا خيس شده بود_و سومين روز چطور؟گفتي سرت درد ميكند و حوصله نداري سرمابخوري چتر رو بالاسرخودت گرفتي ومن خيس شدم_وچند روز پيش را چطور؟براي اينكه چترمان بهم نخورد دو قدم از هم دورتر راه برويم_فردا ديگربراي قدم زدن نمي آيم تنها برو__


حسن چراغان
ساعت23:04---7 دی 1391
سلام اقای مرتضوی عزیز خسته نباشی
وقت کردی به وب جدیدم سر بزن خوشحال میشم
اومدی نظر یادت نره


حسن چراغان
ساعت23:02---7 دی 1391
کارنامه آخر ترم


پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده، یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود پدر، پدر با اضطراب نامه رو باز کرد و شروع به خوندن کرد. پدر عزیزم با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم امیلی فرار کنم چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم من احساسات واقعی رو با او پیدا کردم او واقعاً معرکه است.

اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت به خاطر تیزبینی هاش خالکوبی هاش لباسهای تنگش موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره اما این فقط به خاطر احساسات نیست، پدر اون حامله است. امیلی به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک ترلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون ما یک رؤیای مشترک داریم داشتن تعداد زیادی بچه امیلی چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که خشخاش واقعاً به کسی صدمه نمی زنه ما اون رو برای خودمون می کاریم و با آدمای دیگه برای ساختن کوکائین و اکستازی تجارت می کنیم. در ضمن، دعا می کنم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه و امیلی بهتر بشه اون لیاقتش رو داره نگران نباش پدر، من 15 سالمه و میدنم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردم و اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.



با عشق

پسرت (دیوید)

پاورقی:

پدر هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست

من خونه تامی هستم

فقط می خواستم بهت یادوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم نسبت به کارنامه مدرسه که روی میز وجود داره

دوست دارم

هروقت برای برگشتن به خونه امن بود بهم زنگ بزن

دیوید...


چراغان
ساعت20:31---4 دی 1391
کاش … کاش همان کودکی بودم که حرفهایش را از نگاهش میتوان خواند …

اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی شنود

دلخوش کرده ام که سکوت کرده ام …

سکوت پر بهتر از فریاد توخالیست !!!

دنیا راببین … بچه بودیم از آسمان باران می آمد ،

بزرگ شده ام از چشمهایمان می آید …

بچه بودیم درد دل را با هزار ناله می گفتیم ، همه می فهمیدند …

بزرگ شده ایم ، درد دل را به صد زبان می گوییم ،

اما هیچ کسی نمی فهمد …



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها