گروه آموزش ابتدايي دانشگاه آزاد فيروزآباد ورودي مهر90
تعامل ،همفكري و ارتباط بچه هاي آموزش ابتدايي و ساير رشته ها
چهار شنبه 26 مهر 1398برچسب:, :: 10:18 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

 

 

به نام حضرت دوست

گروه آموزش ابتدايي دانشگاه آزاد فيروزآباد ورودي مهر 90

با مهر 90 همگام شويد وآثار خود را به نام خودتان جاودانه كنيد

شعر ، داستان ، خاطره ، عكس ، پيامك ، فيلم كوتاه ، مستند ، تحليل ،فراخوان ، تفسير ، گزارش ، نيايش ،تجليل ، مصاحبه ، كارت تبريك ، مسابقه ، نقاشي ، هنرهاي تجسمي ،  سفر نامه ،  اخبار ، شرح حال ، معمّا ، جدول ، اطلاعات عمومي ، تاريخ ، تبليغات ، انتقاد ، پيشنهاد ، ارتباط دائمي و هر آنچه به ذهنتان خطور مي كند .

www.mehre90.loxblog.com

 

عضويت در 30 ثانيه

امروز را نبينيد با شما مي توانيم انجمن مهر 90 را فعال كنيم

فردا از آنِ ماست

پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:, :: 11:43 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

سلام يه سلام قشنگ و جالب

قشنگيش به خاطر بچه هاي مهر نودي

و اما جالب به خاطر اينكه يه سلام   ه   براي خداحافظي

دو تا امتحان ديگه مونده كه اگه اونام تموم بشن ديگه كي فرصت ميكنه يا اصلا حالش و داره از دوستاي مهر نوديش و دوران دانشگاهش تو فيروزآباد يادي بكنه البته استثنا هم وجود داره ....

آخييش چه دوراني بود  چه زود گذشت

اما من مثل خيلي هاي ديگه يه چيز و هيچ وقت فراموش نمي كنم  اونم پول بي زبونيه كه ريختم تو حلقوم  نه ببخشيد حساب دانشگاه (نوش جونشووون )     شوخي كردم .

ولي خداييش هركدومتون هر وقت (1ماهه ديگه ، 1سال ديگه ، 10 سال ديگه ) به وب سر زدين و اين مطلب و خوندين و الكي لبخند رو لبتون نشست يه دونه خاطره بنويسين .

يه چيز ديگه بگم بيشتر بخندين      ......

گوش كنيد ....  يه صداي آشنا  . بيشتر تمركز كنيد .....  بيشتر.....

حدس بزنيد صداي كيه !!!!!

من راهنمايي مي كنم ...                     وانت بار     نون خشك

آ ف ر ي ن  

صداي مهدي مومنيه 

  نون خشك     پلاستيك كهنه

مي خــــــــــــر يــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم .

 

 

دوستون دارم هميشه دلم از همين الان براتون تنگ مي شه.

منتظر خاطرات زيبا تون هستم.

جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:45 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

غزلی از سعدی

 

گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری

                       من نه حریف رفتنم از در تو به هر دری

تا نکند وفای تو در دل من تغیری

                       چشم نمی‌کنم به خود تا چه رسد به دیگری

خود نبود و گر بود تا به قیامت آزری

                       بت نکند به نیکوی چون تو بدیع پیکری

سرو روان ندیده‌ام جز تو به هیچ کشوری

                         هم نشنیده‌ام که زاد از پدری و مادری

گر به کنار آسمان چون تو برآید اختری

                        روی بپوشد آفتاب از نظرش به معجری

حاجت گوش و گردنت نیست به زر و زیوری

                         یا به خضاب و سرمه‌ای یا به عبیر و عنبری

تاب وغا نیاورد قوت هیچ صفدری

                        گر تو بدین مشاهدت حمله بری به لشکری

بسته‌ام از جهانیان بر دل تنگ من دری

                        تا نکنم به هیچ کس گوشه چشم خاطری

گر چه تو بهتری و من از همه خلق کمتری

                         شاید اگر نظر کند محتشمی به چاکری

باک مدار سعدیا گر به فدا رود سری

                          هر که به معظمی رسد ترک دهد محقری

دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 11:22 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

اذا رأیتم الربیع فاکثروا ذکر النشور

پیامبر اکرم (ص)



ترجمه: هر گاه نوروز را دیدید بیشتر یاد قیامت کنید.

نوروز بر شما مبارک

شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 9:33 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

   
 
دوست من همیشه رو به نور بایست

اگر می خواهی تصویر زندگیت سیاه نیفتد

همیشه خودت را نقد بدان تا دیگران تو را به نسیه نفروشند

سعی کن استاد تغییر باشی نه قربانی تقدیر

در زندگیت به کسی اعتماد کن که بهش ایمان داری نه احساس

و هرگز به خاطر مردم تغییر نکن،!

این جماعت هر روز تو را جور دیگری میخواهند

مردم شهری که همه در ان میلنگند به کسی كه راست راه میرود میخندند!!

دوست من
چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 13:23 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

يادگاری از اولين جلسه حضورم در كلاس درس استاد سركار خانم دسترنج


اگر گویی كه بتوانم قدم برنه كه بتوانی

         

             اگر گويي كه نتوانم برو بنشين كه نتوانی

نــفـس بــاد صبا آفـت جـان خــواهــد شــد                    عيد مي آيد و اجناس گران خواهد شد

همسرم چند ورق ليست به من خواهد داد                     و سرا پاي وجودم نگران خواهد شد

مــي زنــم ســاز مـخالـف چـند روزي اما                    عاقبت هر چه كه او گفت همان خواهد شد                      
همان خواهد شد        

پـول را بـا عـلـف خـرس يـكي مـي دانـنـد                    فكر كرديد كه منطق سرشان خواهد شد ؟

كـل عيدي و حقوقم به شبي خواهـد رفـت                     بر سر جيب بغل فاتحه خوان بايد شد

 

چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:, :: 11:25 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي
همشهری آن لاین در بخش «زندگی‌نامه» به شرح زندگی و نحوه شهادت دردناک خلبان سیدعلی اقبالی پرداخته است.

به گزارش مشرق، متن این مطلب را در زیر می‌خوانیم:

«سیدعلی اقبالی دوگاهه» هفتم مهرماه 1328 در محله دوگاهه پایین‌بازار رودبار در خانواده‌ای مذهبی و متدین به دنیا آمد.

وی پس از گذراندن دوران کودکی برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در دبیرستان امیرکبیر به ادامه تحصیل پرداخت و توانست از این دبیرستان مدرک تحصیلی دیپلم را اخذ کند.

اقبالی دوگاهه در 13 آذرماه 1346 به استخدام نیروی هوایی درآمد و پس از طی آموزش‌های نظامی و موفقیت در آزمون‌های زبان انگلیسی، مهارت‌های فنی و تخصصی، انجام دوره‌های پرواز و پرواز مقدماتی با هواپیمای پاپ و اف-33 در دانشکده پرواز در 25 مرداد 1347 برای تکمیل دوره خلبانی و پرواز با هواپیماهای پیشرفته جت شکاری به همراه دو نفر از دانشجویان به پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای آمریکا اعزام شد.

وی پس از بازگشت از این دوره آموزشی در چهارم بهمن 1348 به عنوان افسر خلبان شکاری تاکتیکی فعالیت خود را آغاز کرد.

اقبالی ‌دوگاهه در سال 1354 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک پسر به نام «افشین» یکی از پزشکان حاذق کشور و از افتخارهای ایران اسلامی است.

اقبالی عاشق پرواز بود و با توجه به مسئولیت‌های مهمی که به عهده داشت هرگز از فعالیت‌های پروازی دور نشد و جرات و جسارت در پروازهای عملیاتی از وی استادی ماهر و برجسته ساخته بود.

وی به دلیل آگاهی‌های بالای علمی، مهارت فنی و تخصصی در پروازهای تاکتیکی و عملیاتی در کمترین زمان توانست به سطح لیدری ارتقا یابد.

او مسئولیت‌هایی در پایگاه‌های بوشهر، دزفول، تبریز و ستاد نیروی هوایی تهران داشت و سرپرست و صاحب پست‌های راهبردی معلم خلبانی، رئیس شعبه اطلاعات و عملیات فرماندهی گردان 23 شکاری و افسر ناظر اجرای طرح‌های عملیاتی معاونت طرح و برنامه نهاجا (نیروی هوایی ارتش) بود.

اقبالی دوگاهه با پیروزی انقلاب اسلامی مدت کوتاهی از نیروی هوایی دور شد اما با آغاز جنگ عراق علیه ایران داوطلبانه به نیروی هوایی بازگشت و با انجام پروازهای شناسایی و آموزشی فعالیت‌های خود را آغاز کرد.

وی یکی از جوان‌ترین استادان خلبان شکاری در عملیات 140 فروندی بود و در آغاز جنگ، لیدر دسته پروازی چهار فروندی به شمار می‌رفت.

.........

منبع:مشرق نيوز



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 12:20 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟

وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟

آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟

بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا

10 سوالي كه ......

 

نمره آوره

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 13:52 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

اينجا زمين است.

ساعت به وقت انسانيت خواب است

دل عجب موجود سخت جانی است

هزار بار تنگ مي شود ،مي شكند ،مي سوزد  ،مي ميرد

ولي باز هم مي تپد برای دوست .

آدم هايي را دوست دارم ......      

همانهايي كه بدي هيچ كس را باور ندارند

براي همه لبخند مي زنند                                           

  بوي ناب آدم مي دهند

و من باور دارم تو از همان هايي.......  .

شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, :: 8:33 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

تو كجائي سهراب ؟

آب را گل كردند

و چه با دل كردند

زخم ها بر دل عاشق كردند

خون به چشمان شقايق كردند

در همين نزديكي ، عشق را دار زدند

همه جا سايه ديوار زدند

گفته بودي قايقي خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از اين شهر غريب !

قايقت جا دارد ؟

كه نجاتم دهي از اين گرداب؟

كه نجاتم دهي از اين گنداب؟

من هم از همهمه ي اهل زمين دلگيرم .

قايقت جا دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, :: 10:42 :: نويسنده : ام البنين كاظمي نسب

چراچوشادی ازاین انجمن گریزانی؟

چوطاقت ازدل بیتاب من گریزانی؟

زدیده ای که بود پاک ترزشبنم صبح،

چراچواشک من ای سیمين گریزانی؟

درون پیرهن گر نهانت کنیم چه سود؟

نسیم صبحی واز پیرهن گریزانی .

چوآب چشمه دلی پاک ونرم خودارم،

نه اتشم که ازاغوش من گریزانی.

پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, :: 10:6 :: نويسنده : ام البنين كاظمي نسب

شیخ رجبعلی خیاط مکتب نرفته عالم شد_

شیخ رجبعلی خیاط حدود هفتاد سال پیش به رحمت الهی پیوسته استایشان درتهران شا گرد خیاطی بوده و به زحمت هزینه های زندگی را تامین می کرده در دوران جوانی روزی درمنزل تنها بوده است .دختری زیبا از بستگان وی از فرصت استفاده کرده وارد منزل شیخ می شود .و درب را می بندد و از او درخواست گنا ه میکند شیخ خود را در معرض گناه می بیند اما هرچه تلاش میکند که مرتکب گناه نشوند .لیکن دختر دست بردار نبوده و اصرار بر ارتکاب گناه می نماید وقتی شیخمی بیند نصایح او در دختر اثر ندارد به خدای خود میگوید خدایا من بخاطر تو از این گناه چشم می پوشم و از بالای دیوار منزل فرار میکند وقتی وارد خیابان می شود. یکباره متوجه می شود که چشم ارزخ اش باز شده و بعضی از آدم ها را در شکل حیوانات می بیند.پس از آن عنایت امام زمان (عج) هم شامل حال اش می شود .وبه دیدار و زیارت حضرت نائل می گردد .و این دیدار ادامه پیدا میکندو از طرفی هم کارش رونق می یابدو بجایی می رسد که علمای بزرگ تهران در سر کلاس او حاضر می شوند و درس اخلاق از او می آموزند.شیخ به مکتب نرفته عالم می شود.در یکی از کلاسهایش به شاگردانش می گوید هر کس دوست دارد امام زمان علیه السلام را زیارت کند .تا چهل شب .شبی یکصد مرتبه آیه شریفه 80 سوره مبارکه اسراء را بااخلاص قرائت کند. یکی از شاگردان این کار را شروع می کند.و چهل شب هرشب یکصد بار آیه شریفه را می خواند. بعد از چهل شب به شیخ اعتراض میکندو میگوید من این کار را انجام دادم اما امام را زیارت نکردم . شیخ به او میگودید شما او را دیده ای امانشناخته ای و ادامه می دهد. یادت هست فلان روز مریض حال بودیو به درمانگاه مراجعه کردی.شاگرد اظهار می دارد بلی درست است .شیخ اضافه میکند وقتی شما از پله های درمانگاه پائین می آمدی سیدی بالا میرفتو در پله ها تن سید به تن شما خورد و سید لبخندی زد. شاگرد میگوید درست است شیخ می فرماید همان امام زمان (ع) بودند اما شما او را نشناختی . دوستان این عمل تجربه شده و مجرب است. فقط اخلاص می خواهد.انشاالله اگر هرکدام از رفقا این عمل را انجام دادند و به زیارت حضرت نائل شدند همه را دعا کنند و حقیر را هم فراموش نفرمایند.(لازم به توضیح است که خواندن 100 بار آیه 20 دقیقه بیشتر بطول نمی انجامد)بنده دراینجا آیه را نمی آورم تا دوستداران خود به قرآن کریم مراجعه کنند زیرا ثواب اش بیشتراست.ضمنا براساس روایت از پیامبر مکرم اسلام(ص) مبنی بر اینکه هرکس امام زمان خود را نشناسد وبمیرد به مرگ جاهلیت مرده است (من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه) وبراساس روایت از حضرت امام جواد(ع)هرکس به مرگ جاهلیت بمیرد هیچ عمل صالح او در درگاه الهی پذیرفته نیست. پس لازم است در مورد شناخت امام زمان(ع) تلاش بیشتری بنمائیم .هر چند ما ایرانی ها شناخت شناسنامه ای داریم این شناخت کفایت نمی کند وباید سیره و روش حضرت را یاد بگیریم.من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه

هرکس امام زمان خود را نشناسد وبمیرد به مرگ جاهلیت مرده است: >پیامبراكرم ص (المعجم الکبیر جلد19 ص388)

پنج شنبه 4 بهمن 1391برچسب:دقت,دقت,جالب,, :: 14:5 :: نويسنده :

دقت کردین توی بعضی کلاسا آدم مثل خرس خوابش میاد ولی وقتی کلاس تموم میشه این حس کاملا برطرف میشه ؟

****

دقت کردین وقتی کسی تو تاکسی کنار آدم روزنامه میگیره دستش ، مطلبش هرچی که باشه ...

 

دنباله در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
پيوندها