گروه آموزش ابتدايي دانشگاه آزاد فيروزآباد ورودي مهر90
تعامل ،همفكري و ارتباط بچه هاي آموزش ابتدايي و ساير رشته ها

هدف ها

مفاهيم

روش تدريس

ابزار

ارزشيابي

حيطه شناختي

 

 

 

 

 

 

 

حيطه عاطفي

 

 

 

 

 

 

 

حيطه رواني حركتي

 

 

 

ارزشيابي آغازين

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ارزشيابي پاياني

 

 

ارائه درس

 

سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, :: 11:59 :: نويسنده : ام البنين كاظمي نسب

اي مرغك اسير !

به بالهاي ناتوان و پروازهاي در قفس مرغ اسير ديگري چشم مدوز !

به ترانه هاي كه در قفس مي خواند گوش نده !

قفست رابه قفس آهنين او نزديك مساز !

خود را در دو زندان گرفتار مكن ...!

دكتر علي شريعتي

پنج شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 14:28 :: نويسنده :

لباسهای تنگ: افرادی که لباس های تنگ میپوشند عموما افرادی مغرور و زود رنج اند. همچنین افرادی بسیار جذاب هستند.افرادی شایسته و معقول اند.

.....

دنباله در ادامه مطلب ....

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 14:25 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي


غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد   ازشما دور شدن زارشدن هم دارد

هرکه از چشم بیفتاد محلــش ندهند       عبد آلوده شدن خوار شدن هم دارد

عیب ازماست که هرصبح نمیبینیمت           چـشم بیمار شدن تار شدن هم دارد

آنقدر حرف در این سینه ما جمع شده               این همه عقده طلمبار شدن هم دارد

از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند                    لطف بسیار طلب کار شدن هم دارد

دلـــم جـــز هــــوایـــت هــوایــی ندارد                        لبـــــم غیـــر نامــت نــوائـی نـدارد

وضــو بــا اذان و نــمــاز وقــنــوتــــم                              بــدون ولایـــت صـــفــایــی نـــدارد

دلـی کــه نشـد خانـه ی یــاس و نـرگس                               خــراب است و ویـران بـهایی ندارد

بیا تا جوانم بده رخ نشانم

که این زندگانی وفایی ندارد.

 

 

پنج شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 14:18 :: نويسنده :

داشتم تو اتوبان میرفتم دیدم یه بچه ای رو موتور خوابش برده بود و داشت می افتاد باباش هم اصلا حواسش نبود.
رفتم کنارش هر چقدر بوق میزدم نمی فهمید.
آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ایستاد بهش گفتم :
پس چرا حواست به بچه ات نیس ؟؟؟
ی دفعه دو دستی زد تو سرشو گفت :
اصغر پس ننه ت کوووووووو؟؟!!!!

یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, :: 13:18 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

اي آخرين توسل سبز دعاي ما               آيا نمي رسد به حضورت دعاي ما؟

 

 


عيد آغاز امامت مولانا صاحب الزمان (عج) بر تمامي شيعيان و منتظران آن حضرت مبارك باد .

 


رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه و آله در حدیثی گران‌بها چهار شرط را برای کسی که امام زمان(عج) را درک می‌کند بیان فرموده‌اند
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: خوشا به حال کسی که قائم(ع) اهل بیت مرا درک کند، در حالی که قبل از قیامش به او اقتدا کرده، با دوستان او دوستی و از دشمنانش بیزاری جسته است و ائمه هدایت‌گر قبل از او را دوست می‌دارد.

متن حدیث:

طُوبي لِمَنْ اَدْرَكَ قائِمَ اَهْلِ بَيْتي وَهُوَ مُقْتَدٍ بِهِ قَبْلَ قِيامِهِ، يَتَوَلّي وَلِيَّهُ وَيَتَبرَّأُ مِنْ عَدُوِّه، وَيَتَوَلَّي الاْءَئِمَّةَ الْهادِيَةَ مِنْ قَبْلِهِ...

 

 

یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, :: 12:58 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

خدمت اصيل و انساني در همه جا محترم است

_خدمت ديروز و امروز نميشناسد

_معالجه بيمار هميشه و همجا خدمت است

_نوازش يتيم دستگيري مستمند باسواد كردن هميشه وهمجا خدمت است

_عدالت در زمان انوشيروان عدالت بود هنوز هم عدالت است

_خدمت اگر راست ودرست باشد جاوداني است

_انگشتان بچه هاي عشاير را به جاي كلنگدن تفنگ ابزار ظريف جراحي اشنا ساخته ام

_براي سلامتي مادران وخواهران سرازپانشناخته ام

_عفريت شوم_ال را از ايل رانده ام_

استادمرحوم بهمن بيگي

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند! نقطه مقابل او دختر زیباروی و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید:

میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟

یکدفعه کلاس از خنده ترکید …



بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند.

او گفت: اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی.



او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند. او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود. آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد. مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا!



سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم. پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:

برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!



در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند.

روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟

و همسرم اینگونه جواب داد:

من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم ...





شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند

عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند

دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند

و بخند که خدا هنوز آن بالا با تـوست

چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 11:56 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

دوستان عزيزي كه به وب سر زدن و كامنت گذاشتن لطفا فرم عضويت را پر كنيد و

عضو بشين

                عضو بشين

                              عضو بشين .

 

درود

چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 11:51 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

بنا به پيشنهاد تعداد زيادي از بچه ها و همينطور خودم از اس ام س هاي به جا و به موقع آقاي

ابراهيم محمودي تشكر وقدر داني مي شود .

 

محمودي دوست داريم

                                محمودي دوست داريم .

 

از طرف خودم ، كاظمي ، مومني ، چراغان ، اوي جابر و ...

چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 11:45 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

 

اولين روز باراني را به خاطر داري؟

غافلگير شديم چتر نداشتيم دويديم و به شادي خنديديم و دويديم و همديگرو به آغوش كشيديم

دومين روز باراني چطور؟پيش بيني اش را كرده بودي چترآورده بودي

سعي كردي من خيس نشوم و شانه سمت چپ تو كاملا خيس شده بود

و سومين روز چطور؟گفتي سرت درد ميكند و حوصله نداري سرمابخوري چتر رو بالاسرخودت گرفتي ومن خيس شدم

 

وچند روز پيش را چطور؟براي اينكه چترمان بهم نخورد دو قدم از هم دورتر راه برويم_فردا ديگربراي قدم زدن نمي آيم تنها برو .

 

چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 10:15 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

سه چيزرا پاک نگهداريم:

جسم        لباس        خيالات

     سه چيز را بکار گيريم :

     عقل     همت     صبر

 

 از سه چيز پرهيز کنيم  :

گناه    افسوس      فرياد

سه چيز را آلوده نکنيم :

قلب      زبان      چشم

 

دو چيزراهيچگاه و هيچ وقت فراموش نکنيم :

خدا                           مرگ

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 7:59 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي


پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده، یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود پدر، پدر با اضطراب نامه رو باز کرد و شروع به خوندن کرد. پدر عزیزم با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم امیلی فرار کنم چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم من احساسات واقعی رو با او پیدا کردم او واقعاً معرکه است.



اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت به خاطر تیزبینی هاش خالکوبی هاش لباسهای تنگش موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره اما این فقط به خاطر احساسات نیست، پدر اون حامله است. امیلی به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک ترلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون ما یک رؤیای مشترک داریم داشتن تعداد زیادی بچه امیلی چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که خشخاش واقعاً به کسی صدمه نمی زنه ما اون رو برای خودمون می کاریم و با آدمای دیگه برای ساختن کوکائین و اکستازی تجارت می کنیم. در ضمن، دعا می کنم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه و امیلی بهتر بشه اون لیاقتش رو داره نگران نباش پدر، من 15 سالمه و میدنم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردم و اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.







با عشق



پسرت (دیوید)



پاورقی:



پدر هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست



من خونه تامی هستم



فقط می خواستم بهت یادوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم نسبت به کارنامه مدرسه که روی میز وجود داره



دوست دارم



هروقت برای برگشتن به خونه امن بود بهم زنگ بزن



دیوید...

سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, :: 12:6 :: نويسنده : ابوالفضل مرتضوي

کاش … کاش همان کودکی بودم که حرفهایش را از نگاهش میتوان خواند …



اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی شنود



دلخوش کرده ام که سکوت کرده ام …



سکوت پر بهتر از فریاد توخالیست !!!



دنیا راببین … بچه بودیم از آسمان باران می آمد ،



بزرگ شده ام از چشمهایمان می آید …



بچه بودیم درد دل را با هزار ناله می گفتیم ، همه می فهمیدند …



بزرگ شده ایم ، درد دل را به صد زبان می گوییم ،



اما هیچ کسی نمی فهمد …

پيوندها